فلسفه خون شهيد

كوچه‏ هايى كه هر كدام به نام شهيدى آذين شده، فراموشى ما را جار می ‏زند؛ آن گاه كه از مرثيه خون شهيد، تنها آهنگ پروازش را مى‏ شنويم، آن گاه كه در پس گريه‏ هاى مادر شهيد، زبانى براى تسلى نداريم؛ جز مشتى واژه‏ هاى كليشه؛ جز الفاظى كه نشان بى‏ دردى ماست.

فلسفه خون شهيد

شهدا رفتند تا ما ماندن را دريابيم. فلسفه خون شهيد، جز پيام روشن حركت نيست؛ حال آنكه خيابان‏هاى غبار گرفته در هجوم معصيت، سال‏هاست وجدان زمان را زير سؤال برده است. بازارهاى مسخ شده در هياهوى نان، ساليانى است حقيقت ايمان را به حراج گذاشته است.

ميراث شهيدان

به هوش باشيم كه شهدا، چشم بيدار تاريخند و هر لحظه، در شهود زواياى عمل ما. يادمان باشد، ما ميراث دار حريم مردانى هستيم كه رايحه معاد را در كالبد جهان ما دميده‏ اند؛ شهدايى كه مصداق بارز حضورند و تجلّى آشكار هدايت.

فراخوان شهادت

يادمان باشد راه دراز است و مقصد بلند!
يادمان باشد اين جاده را چراغ خون شهدا روشن نگاه داشته تا ما به سلامت بگذريم!
يادمان باشد كه شهدا، تاوان فراموشى خاك را به قيمت نفس‏هايشان پرداختند؛ تا امروز من و تو، بر هم نهيب زنيم كه دارد دير مى‏شود. بايد برخاست و صداى هميشه جارى شهيدان را دريافت كه از مصدر عاشورا، ما را به حضورى پر رونق فرا مى‏خوانند.


جنگ تمام نشده است...