تو ای صفای ضمیرم چرا نمیایی
چرا بهانه نگیرم؟
چرا نمیایی
اگر حجاب ظهورت وجود تار من است
به حق زینب خدا کند که بمیرم...................
چرا نمیایی؟
آقا جان ......آقا........
مگر می شود تور ا نخواست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر می شود از دوری تو آرام گرفت؟؟؟ من حتی از این دم و بازدم هایم هم در عجبم......هوای بی تو.سرد است و آلوده پر از غبار فراقو غم انتظار .به من بگویید اگر امید نبود چه میشدم برام بگویید اگر امید نبود این دل شکسته را.این جمعه های بی آقا را این دل تنگ را..........چه کسی تسکین میداد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما من.......
دلم....بهانه ات را میگیریم .بی تو نمیشود.......نمیشود.....نمیشود این را بغضی که هر جمعه میهمان گلوی من است می گویید....
این را این هوا.............این غبار ها..........این همه تاریکی می گویند..........
به من نگویید نگویید جمعه ای دیگر از راه رسیدو من.......آقایم را ندیدم ..........
یک جمعه ی دیگر گذشتو دل آقایم را به دست نیاوردم.............
بی تو نمیشود اقا............
به ما برگرد!